فقط به خاطر تنها عشقم ...

از یه دنیای دیگه قصه ها گفتی برام... بهترین روزای عمرم با توئه...

 

 

خدایا جای سوره ای  به نام عشق در قرآنت خالیست

 

که اینگونه آغاز می گردد:

 

و قسم به روزی که قلبت را می شکنند و جز خدایت مرحمی

 

 نخواهی یافت.......

 

 

 

 

 

    چشمانم را باز می کنم و تو نیستی 

و                         

این بی رحمانه ترین اتفاق هرروز است...

 

 

 

 

 

 

ای کاش پلاک گردنت بودم

                                   

           تا هنگام دویدن

                                                  

 

به صدای قلبت بوسه می زدم.....

 

 

 

 

 کاش می توا نستم  

 

با دستانی که محکوم به نوشتنند

تنهاییم ،دلتنگیم

و سکوت سرد فاصله ها را

برایت نقاشی کنم

کاش می دانستی عشق چه رنگی دارد

تا می توانستم از دلتنگی هایم

با همان رنگ برایت بوم بسازم

کاش می توانستی شب هنگام

با بالهای شیشه ای خیالت

تا رویاهای شکستنی خیالم پرواز کنی

دستانم را بگیری

و تا ته زمان با من سخن گویی

کاش می دانستی هر شب

در تکرار لحظه ها

خسته از سکوتی بی انتها

با ماه ، با ستاره از تو می گویم

کاش می دانستی در نبودن هایت

 به جای تو،

برای شب بو ها

قاصدکها

و یاس های دلتنگ حیاط

شعر می خوانم

در انتظارت می مانم

تا یخ های زمان ذوب شود

تا پرستوها به پرواز در آیند

پس فعلاً محکومم

و محکوم یعنی دلباخته دچار

و دچار یعنی عاشق

 

 

 

 



 

منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم

در چشمانت خیره شوم
 
دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم

منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم
 
سر رو ی شانه هایت بگذارم

از عشق تو ..... از داشتن تو ..... اشک شوق ریزم
 
منتظر لحظه ی مقدسی که تو رو تو آغوش بگیرم
 
بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم

و با تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم

آری من تو را دوست دارم
 
و عاشقانه تو را می ستایم

 

 

 

 

چه دنیای عجیبی است !!

 

همه می گویند حرف دلت را بزن

 

اما هروقت حرف دلم را زدم

 

دل همه را زدم !!

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:,ساعت10:58 AMتوسط پلاریس | |

 

 

روزگار نبودنت را برایم دیکته

 

می کند  و نمره ی من باز صفر می شود

 

 

هیچ وقت نبودنت را یاد نمی گیرم...

  

 

 

 

 

سلام عزیزمهربون اجازه هست بشم فدات؟؟

اجازه هست توشعرمن اثر بذاره خنده هات

شب که می یاد یواش یواش با چشمک ستاره هاش

اجازه هست از آسمون ستاره کش برم برات؟؟

اجازه هست بیای پیشم یه کم بگم دوست دارم؟؟

تو هم بگی دوسم داری؟؟

بارون بشم دل ببارم تو باغ اطلسی؟بی رنج و درد بی کسی؟

اجازه هست خیال کنم تا آخرش مال منی؟؟

خیال کنم دل منو با رفتنت نمی شکنی؟؟

 

 

 

 

 

تلخ ترین حرف:

دوست دارم اما...

شیرین ترین حرف:

اما دوست دارم...

 

 

 

 

چندان هم دور نیستی

فقط به اندازه ی یک نمی دانم

از من فاصله گرفته ای..

 

 

 

 

دختر است دیگر ... !!!


گاهی دلش می خواد بهانه های الکی بگیرد به هوای آغوش تو، شانه های تو ...

که بعد تــو آرام، خیلی آرام در گوشش زمزمه کنی :

ببین، من عاشقتم ... !
  
 

 

 

بعضی وقتا هست که دوست داری کنارت باشه

محکم بغلت کنه

بذاره اشک بریزی تا آروم بشی

بعد آروم تو گوشت بگه:

.

.

دیوونه من که باهاتم.

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت2:27 PMتوسط پلاریس | |

 

  

 

 

 تو آن شبنم عشقی که با آمدنت به روزگار تیره و تارم

 

رنگ بخشیدی مهربانم.....

 

رنگ مهر و وفا

 

دفترچه خاطراتم را که خالی از عشق و یکرنگی بود.

سرشار از عشق و محبت کردی

 

زیباترینم!

 

 

حضور گرم و همیشگی ات را

هزاران هزار بار

سپاس می گویم

 

 

 

 

 

 

 

 

 تا نهان سازم از تو باردگر     

راز این خاطر پریشان را

می کشم برنگاه ناز آلود 

نرم و سنگین حجاب مژگان را

دل گرفتار خواهشی جانسوز 

از خدا راه چاره می جویم

پارساوار در برابر تو 

سخن از زهد و توبه می گویم

آه.......هرگز گمان مبر که دلم

با زبان و رفیقم همراهست 

هرچه گفتم دروغ بود دروغ

کی تو را گفتم آنچه دلخواهست  

توبرایم ترانه می خوانی

سخنت جذبه ای نهان دارد  

گوییا خوابم و ترانه ی تو

از جهانی دگر نشان دارد 

شاید این را شنیده ای که زنان

 در دل "آری" و "نه" بر لب دارند    

  ضعف خود را عیان نمی سازند

رازدار و خموش و مکارند      

آه....من هم زنم.زنی که دلش

در هوای تو می زند پر وبال   

 دوستت دارم ای خیال لطیف

دوستت دارم ای امیدمحال

 

 

 

 

شعرهایت همه با من ساخته شده  اند.....

 

اما جای خالیت کنار من........

 

.حتی با این شعرها هم  پر نمی شود............

 

 

 

 

 

 

عشق یعنی هر اس ام اس که می رسه امیدواری اون باشه

 

عشق یعنی: برای هر کسی که می خوای اس ام اس

بزنی اشتباهی واسه اون بفرستی.  

 

عشق یعنی: دنبال یه موضوع میگردی که به اون

اس ام اس بدی.

 

عشق یعنی:دایم موبایلتوچک می کنی که نکنه از اون

اس ام اس رسیده باشه .

 

عشق یعنی: همش فکر می کنی موبایلت تو جیبت

داره می لرزه اما

نگاش که می کنی خبری   نیست.

 

 

 

 

از روزی که نامت ملکه ی ذهنم شد

احساس میکنمـــــــ

جمجمه ام باشکوه ترین

امپراطوری دنیاستــــــــــــــــ...!!!

 
 
 
 
 
 
 
 
وقتیـ کسیـ رو دوستـ داریـ
 
زمانیـ که پای تلفن باید خداحافظی کنی

اما هنوز دلت میخواد صداشو بشنوی یهو میگی راستیـ ؟!
 
میگه : جانمـ ... ؟!
 
آروم میگیـ : دوسِتـ دارمـ !!
 
آخ .... !

که این چند ثانیه آخر دلت میخواد پرواز کنی ... !!

 

 

 

 

 
 
 
 
 
 
 روزی می رســد که بـــا لبخنـــد تـــو
 
بیـــدارمی شـوم
 
ایـــن روزهـــر زمــان کـــه می خـــواهـدباشد
 
باشد
 
فقــط بــاشـــــد ... !!

 

                                                      

 

                                                             چقدر خوبه ...

 
 

                                 چـقـدر خـوبـه ...

 

یـکـی بـاشـه

 
یـکـی بـاشـه کـه بـغـلـت کـنـه ...

 
سـرتـو بـزاری روی سـیـنـش

 
آرومـت کـنـه ...

 
حـُرم نـفـس هـاش تـنـت ُ داغ کـنـه ...

 
عـطـر دسـتـاش مـوهـاتـو نـوازش کـنـه ...
 

چـقـدر خـوبـه ...

 
چـقـدر خـوبـه کـه آروم دم گـوشِـت بـگـه

 
غـصـه نـخـوری هـا ...
 

 

 

 

 

وقتی کسی تــو را

عاشقانـــــــه

دوست دارد

شیوه ی بیــان اســم تـو

در صدای او متفاوت است

و تــــو

می دانـــی

که نامت

در لبهـای او ایمن است . . . !!

 

 
 
 
 
 
 
گـــاهـــی
 
 
حضور یه نفر بهت احساس امنیت و آرامش میده
 
 
احساس زنده بودن و مهم بودن ... !
 
 
گاهی بدون اینکه چیزی بگی می فهمه حالتو، درکت میکنه

 
اونوقته که دلت میخواد محکم بغلش کنی و بهش بگی
 
 
دوستت دارم و بخاطر همه چیز ممنون ... !!

 

 

  

 

از تمامـِ دنیا

یکـ صبح سرد

یکـ چای داغ کنار تو

و یکـ صبحـ بخیر از زبانـِ تـــو

برایمـ کافیستـ ...

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت2:19 PMتوسط پلاریس | |

 

من تو را به کسی نمی دهم....

 

من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من

برای تو مهربان تر

من تو را به کسی هدیه می دهم کهصدای تو را از دور.در خشم.در

مهربانی.در دلتنگی.در

خستگی.در هزار همهمه ی دنیا .یکه و تنها بشناسد

من  تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام

سخاوت های عاشقانه ی ا

ین دل معصوم دریایی  را بداند و ترنم دل پذیر هر آهنگ  .هر نجوای

کوچک .برایش 

یک خاطره باشد.

او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی ست یا

آن دلی که من برایش

می میرم سرد و بارانی است؟

ای....... ای بهانه ی زنده بودنم من تو را به کسی هدیه می دهم  که

قلبش بعد از هزار بار

دیدن تو باز هم به دیوانگی و بی پرواییه اولین نگاه من بتپد.

همان طور عاشق....همان طور مبهوت و مبهم

 

تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید

ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟

 

آیا او بیش تر از من برای تو گریسته است؟؟

نه.......هرگز.......هرگز.......

یک بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار کنم که هروز دلم برایت تنگ می شود

روزهایی که تو را نمی بینم به آرزوهای خفته مان می اندیشم.به فاصله ی بین من و تو که

می دانم به زودی تمام می شود.....

من تو را با این همه به عشق به کسی نمی دهم...

 

 

 

 

 

 

 

گاهے سکــــــــوت ،

همان دروغ است !

کمـــے شیک تر، روشنفکــرانـه تر

و با مسئولیت کمتر  
 

     

 

 

 

       کاشکی تلخی زندگی   کمی الکل داشت    

 

شاید مستمان می کرد

و 

درد را نمی فهمیدیم...!!!!  

 

عکس عاشقانه...باران 

 

 

 

عشق یعنی وقتی هزار دلیل برای رفتن

 

هست ...

 

هنوز دنبال یه بهونه ای که بمونی...

 

http://www.pic.iran-forum.ir/images/tuyxu9uo6rg5mpgty0v.jpg 

 

 

 

 

 

تو باران باش و ببار...

 

من بی سر پناهی را

 

حل می کنم...


 

 

 

ماسه ها فراموشکارترین رفیق راهند.....

پابه پایت می آیند.آنقدرکه

گاهی سماجتشان در

همراهی حوصله ات را سر میبرد.

اما کافیست تا اندکی باد بوزد...یا خورده موجی برخیزد...

تا برای همیشه از حافظه ی ضعیفشان رد پایت پاک شود...

من از نسل ماسه نیستم....ازنسل صدفم

صدفهایی که به پاس اقامت چند روزه.تا دنیا دنیاست

صدای دریا را برای هر گوش شنوایی زمزمه می کند......

 

 

 

 

 

 

  دوست دارم بدانم دوست داشتن را

 

چگونه دوست داری  تا

 

دوست بدارم

 

همانگونه که تو دوست داری...

 

 

 

 
 
مـــن نبـــاشم ،

دنیـــا یــک مـــن کـــم دارد ،

تـــو کــه نباشـــی ،

مــن یــک دنیـــا کـــم دارم ...
!!
 
 
 
 
 
 
 
 
  

 

 

 

 

 

 

 

 قشنگترینـ احساسـ

میدونی قشنگترین احساس چه وقتیه ؟!
 
 
وقتی برمی گردی یواشكی به عشقت نگاه كنی
 
 
می بینی كه اونمـ داشته یواشکیـ بهت نگاه می كردهـ ... !!
 
 
 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت1:53 PMتوسط پلاریس | |

  

 

فردا منتظر ماست...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 عیب کار من این است که

هنوز همه ی آنچه را که

می خواهم  بگویم

را

نمی توانم بگویم... 

 

 

عشق فقط  "عزیزم "  و" دوستت دارم" 

 نیست....

 

عشق اینه که.....

 

 تو هر شرایطی باهاش باشی حتی اگه

نفهمه............

 

 

 

 

اشتباه من این است که

 

 هرجاکه رنجیدم خندیدم.

 

فکر کردند درد ندارم.

 

ضربه هاراسنگین تر زدند....... 

 

 

 

حالا می فهمم چرا ترکم کرد و رفت!!!!!!!!!!!!!!!       

 

من می خواستم مالک دلش باشم اما او فقط یک مستاجر

 

می خواست..................  



 

  

خوشبخت ترين آدم كسيه كه اين جمله رو

 

می شنوه :

 

 

 اشكالي نداره باهم درستش مي كنيم....

 

                                    

 

 

نیاز

گــــاهی نـــــیاز داری بــــه یــــه آغــــــوش بــــی منـــــت

کــه تــو رو فقـــط و فقـــط واســــه خـــودت بخـــــواد

کــه وقـــتی تــو اوج تـــــنهایی هســـــــــتی

بـــا چشـــــــماش بــــــهت بــــــگه

هـسـتم تــا تـه تـهش ! هــستی؟

 

 

 نمی دانم می دانی یا نه؟؟
 
 لحظه ی تولد من
 
همان ثانیه ای بود
 
که تو برای اولین بار به من
 
گفتی
 
دوستت دارمـ ...
 
 
 
  
 
 
  

آدم وقـتي يـه حـس تکرار نشدني رو

با يکي تجـربه مـي کـنه ..


ديگه اون حــس رو با کـس ديگه اي

نـميـتونه تـجـربه کـنه !


بـعـضي حــس هـا ..

خــاص و نــاب هـسـتـنـد .. .

 

مـثـل بــعـضـي آدم هـا ..!

 
 
 

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت1:11 PMتوسط پلاریس | |

 

 

              این زن برای هیچ کس آسان نمی میرد...        

می گردم اما نیست.اما نیست

جز تو برای هیچ کس در قلب من جا نیست    

می گردم اما چون تو می خواهی.تو می گویی

آیینه ام من.جز خودت چیزی نمی جویی     

می گردم اما جستجوی شیشه در آب است

نوری که می بینم فقط تصویر مهتاب است   

می گردم و هی اشک می ریزم.چه می خواهی؟

با رفتنت از درد من چیزی نمی کاهی   

  من تازه پیدا کرده ام خود را در آغوشت

گم می شوم در حس گرم تن پوشت    

تو می نوازی با سر انگشتت لبانم را

می آوری روی لبانم با بوسه جانم را     

جز تو کسی این گونه دستم را نمی گیرد

این زن برای هیچ کس جز تو آسان نمی میرد..     

روح و تنم را بسترت کردم.گناهی نیست 

از من به هر جا جز تمنای تو راهی نیست    

می خواهمت قدر همه پس کوچه ها.......سیگار

با هم قدم......باهر قدم.......دیوارها.......دیوار    

  می دزدم از چشمان تو تار نگاهم را

شاید کمی عادت کنم بی نور راهم را !!!!!!!   

عادت نخواهم کرد....این تمرین اجباری ست..

حتی خودت هم خوب می دانی.می دانی  

خود آزاری ست

می ترسم از روزی که پیدایش شود عقلم   

روی زبان هاشان بیفتد عاقبت نقلم

آن روز من می مانم و دنیای رسوایی آن روز    

آیا باز در رویایم به سراغم می آیی؟؟

 

 

 

 دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:

او یقینا پی معشوق خودش می آید

پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:

      مطمئنا که پشیمان شده بر می گردد

عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز..........

 

 

 

        

   پرم از خاطرات تو همونایی که می دونی...     

           

 

     

 فاصله ها هیچ گاه حریف خاطره ها نیستند...

 

 

 

 

 

 

 

دلم لک زده برای یک عاشقانه ی آرام...

که مرا بنشانی بر روی پاهایت

بگذاری گله کنم از این همه کابوس هایی که

چشم تو را دور دیده اند...

دلتنگی را بهانه کنم...

سرم را پنهان کنم در گودی گلویت و تمام ریه ام را 

پر کنم از عطر مردانه ات...

 

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت12:56 AMتوسط پلاریس | |

 

 یه باری از امروز رو دوشته

که واسش یه عمره زمین می خوریم

همه منتظر تا ببینن کجا؟

ما از جاده ی عشق دل می بریم

ولی ایستادن فقط کار ماست

ما که قصه مون قصه ی خواب نیست

بیا دل به دریا بزن شک نکن!

سر انجام این رود مرداب نیست..........

 

 

 

 آغاز کسی باش که پایان تو باشد........

 

در منی واین همه از من جدا  

با منی و دیده ات به سوی غیر 

بهر من نمانده  راه گفتگو تو  

نشسته ای به گفتگوی غیر

غرق غم دلم به سینه می تپد   

 با تو بی قرار و بی تو بی قرار

وای از آن دمی که بی خبر ز من    

برکشی تو رخت خویش از این دیار

سایه ی توام به هر کجا روی     

سر نهاده ام به زیر پای تو

چون تو در جهان نجسته ام هنوز 

تا که برگزینمش به جای تو

شادی و غم منی به حیرتم   

خواهم از تو........در توآورم پناه

موج وحشی ام که بی خبر ز خویش 

گشته ام اسیر جذبه های ماه

گفتی از تو بگسلم......دریغ و درد 

 رشته ی وفا مگر گسستنی ست

بگسلم ز خویش و از تو نگسلم 

عهد عاشقان مگر شکستنی ست؟

دیدمت شبی به خواب و سر خوشم

وه.........مگر به خوابها ببینمت

غنچه نیستی که مست اشتیاق 

خیزم و زشاخه ها بچینمت

شعله می کشد به ظلمت شبم 

آتش کبود دیدگان تو

ره مبند..........بلکه ره برم به شوق

در سراچه ی خیال تو

 

 

 

 

 

 

 

از تو چه پنهان

گاهی آنقدر خواستنی می شوی

که شروع می کنم به شمارش تک تک ثانیه ها

برای یک بار دیگر بوسیدن تو ...

 

 

 

 

 

 

 

همیشه منتظر کسی باش

که تو رو با همه دیوونگیتـ

قبول داشته باشه و

تو رو به همه نشون بده و بگه :

 این دیـــــــوونهـ عشق منهـ ...  

 

 

 

 

 

بـــرای تـــــو

بـــرای چشــم هــایــت

بــرای مـــن

بـــــرای درد هــــایـــــم

بـــرای مــــا

بـــرای ایــن هــمه تنــــهایــی

ای کـــــاش خــدا کـاری کـــند

 

 

 

 

 

سکوت مقدس عشق را میستایم ،

 بر لبهای بسته اش بوسه میزنم ،

 شاید مرحمی باشد برای فریاد در گلو مانده ام ،

سکوت میکنم ،

صبر میکنم ،

و همین است که مرا هر روز به عشق مجنون تر میکند ... !!

 

 

 

بگو تمام تـــــــــو مال مــــن است

دلــــــــم میخواهد

حســـادت کنم به خـــــــودم …!!
!

 

 

 

 

سر به هوا نیستم

امــــــــــــا

همیشه چشم به آسمان دارمـ

حال عجیبی ست

دیدن همان آسمان که

شاید تــــــو

دقایقی پیش

به آن نگاه کرده ای … !!!

 

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت11:26 AMتوسط پلاریس | |

 

 

 

 

 

 

 

 کاش می فهمیدم چیست آنچه ازچشم توتاعمق وجودم جاریست..

 

 

                             شعر گفتم که ز دل بردارم

بار سنگین غم عشقت را

شعر خود جلوه ای از رویت شد

با که گویم ستم عشقت را

مادر.این شانه ز مویم بردار

سرمه را پاک کن ازچشمانم

بکن این پیرهن را از تن

زندگی نیست به جز زندانم

تا دو چشمش به رخم حیران نیست

به چه کار آیدم این زیبایی

بشکن این آینه را ای مادر

حاصلم چیست ز خود آرایی

در ببندید و بگویید که من

جز از او از همه کس بگسستم

کس اگر گفت چرا؟باکم نیست

فاش گویید که عاشق هستم

قاصدی آمد اگر از ره دور

زود پرسید که پیغام از کیست

گر از او نیست.بگویید آن زن

دیر گاهی ست در این منزل نیست.........

 

 

 

 

 

 

یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اسو میدن ... !

هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم ... !

وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده ,

راهشون رو کج میکنن از یه طرف    دیگه میرن که اون نپره ... !

همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن,

دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون ... !

... ... اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن ... !

اینایی که همیشه میخندن ... !


همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن ... !

اینا فرشتن ... !
 

 

 

نترس...

گاهی ملک بدون صاحب را می توان برای فروش گذاشت...

نمی گویم بخر...نه!!

دل آشوب من که خریدن ندارد

اما فیلم بازی کن...

خودت را جای یک خریدار بگذار

 وسری هم به این متروکه بزن......

 

 

 

یه مرده ی زنده یه روح مصدومم 

آهای ایوب کجایی؟؟

       بیا تا برایت از صبر بگویم........

 

 

 

 

 

 

تمام هستی ام را می دهم برای

 

یک جای دنج که

 

فقط  من باشم و تو

 

و هیچ چیز دیگر

 

حتی لباس هایمان...

 

 

 

 

 

 

 

 

ســـــاده دوســــتـم داشــــتـه بـــاش


خـــود را درگیـــــرپــیچ وخــم زنــــدگی نــــکن

 

مــن تــــــو را هــــمــــین جـــــور ســـــــاده

دوســـــت  دارم...

 

 

ترکم مکن

حتی برای یک روز

زان رو که به انتظار

ایستگاهی متروک خواهم بود

                                     خالی از قطار ...

 

ترکم مکن

حتی برای ساعتی

که دلتنگی چون بارانی

به آوارم فرو خواهد ریخت

و غبار

                چون هاله ای

جای پایت به شنها امیدم می دهد

و مژگانت آرامشم.

 

عزیزترینم !

ترکم مکن حتی برای ثانیه ای

 

وقتی تو نیستی ...

سرگردان سرگشته این سوال مداومم

                                        که باز خواهی گشت آیا ؟؟

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
میـ گویمـ دوستتـ دارمـ
 
می گویی من همـ !!
 
ظاهرم آرامـ
 
درونمـ اما
 
قیامتـ بهـ پا میـ شــود ... !!

 

 

 

 

 
 
من و تو
 
به دنیا بدهکــاریم ،
 
 
یه عکس ِ دو نفره ،
 
 
یه اتفاق ِ عاشقــانه ،
 
 
یه بوسه ،
 
 
یه آغوش ،
 
 
یه کنار ِ هم بودن ،
 
 
بدهکــاریمـ ...   
  
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

بـــا تـــو ،

یــا بیـ تـــو ،

فرقـیـ نمی کنـد ،

چشمهــایمـ فقط یکـ ساز را بلـد شدهـ اند ...!!

وقــتی کهـ نباشیـ 

فکــر نبودنتـ ،

وقتـی که باشیـ

فکــر رفتنتـ ... !!!

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت11:4 AMتوسط پلاریس | |

 
 
خیلی سخته

تکیه گاهم!

دلم برات تنگ شده....اما  من..............می تونم این دوری رو تحمل کنم

به فاصله ها فکر نمی کنم...می دونی چرا؟؟

آخه..جای نگاهت روی نگاهم مونده....هنوز عطر دستات رو می تونم از دستام استشمام

کنم......رد احساست روی دلم جا مونده

می تونم تپش های قلبت رو بشمارم.............

چشمای بی قرارت هنوز دارن باهام حرف می زنن!  حالا چطور بگم که تنهام؟؟چطور بگم

که تو نیستی؟؟آره!!خودت می دونی....می دونی....می دونی که همیشه با منی....

می دونی که تو.توی لحظه لحظه های من جاری هستی....

آخه تو..توی قلب منی..آره ! قلب من....

برای همینه که همیشه با منی....

برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی....

برای همینه که می تونم دوریت رو تحمل کنم....

آخه هر وقت دلم برات تنگ می شه...هر وقت دلم برات تنگ می شه...هر وقت حس می کنم

دیگه طاقت ندارم.....دیگه تحمل ندارم دستامو می ذارم روی صورتم و یه نفس عمیق می

کشم.دستامو که بو می کنم.مست می شم.مست از عطرت..صدای مهربونت رو می شنوم و

آخر همه ی این ها به یه چیز می رسم....

به عشق         و        به تو

آره به تو....اونوقت دلتنگیم برطرف می شه....اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس می

کنم . اونوقت دیگه تنها نیستم.

حالا من این تنهایی رو خیلی دوسش دارم....به این تنهایی دل بستم..دلخوشی من!!

حالا می دونم این تنهایی خالی نیست.

پر از یاد عشقه.

پر از اشک های گرم عاشقانه...

 

 

 
 
وقتی چشمانم را روی هم می گذارمـ

خواب مرا نمی برد ...
 
تو را می آورد ...!
 
از میــان فرسنـــگ هـــا
 
فـــاصـــــــــــله ...!!!

 

 

 

وقتی مرا بغــــــــل میکنی


چنان جاذبه ی آغوشـــــت


به جاذبه زمین غلبـــــه میکند


که روحم به پــــرواز در می آید

 

 

 

 

وقتی دلم بهونه بودنتو میگیره

با شنــیدن هر صدایی اشکم درمیاد

چه بـرسه تـــو صدام کنی

دلم بهونه میگیره تو آغوشـــت گم بشم

و من با چشمایه خیس خودخواهانه آرزو میکنم

همیشـــه داشـــتنه روحـــــــــو جســـمتو
 

 

 

 

بوسه ی خیال.... 

 
طعم شیرین ِ بوسه ی خیال ،
 
دو چندان می شود ،
 
وقتــی که دلم بــاور می کنـــد ،
 
یه جـــای دور ،
تــو از خــواب می پــری ،
 
و در حالی که
 
گــرمــایی بر گــونه ات حس می کنــی
 
نــامــ من را بر لب می آوری ... !!

 

 
 
 

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت10:6 AMتوسط پلاریس | |

  

 

 

 رسم دنیا فراموشیه      ولی تو فراموش نکن

 کسی در لابه لای زمان به یاد توست....به امید تو...عشق تو...

 هرزگاهی توقف فرصت خوبی است برای دیدن مسیر طی شده و نگریستن

 به راه پیش رو...............................

گاهی برای رسیدن بایدایستاد.........

 

 

 

تقدیم به عشقم که پیشم نیست ولی حس بودنش به من شوق

زیستن می دهد.....

                

 

 

  امید دارویی است که شفا نمی دهد ولی درد را قابل تحمل

می  کند...  

 

 

 

 

کاش امتداد لحظه ها تکرار

با تو بودن بود....

    

 

  به زمین می زنی و می شکنی                 

                  عاقبت شیشه ی امیدی را 

  سخت مغروری و می سازی سرد                

                    دردلی.آتش جاویدی را

 

 دیدمت..وای چه دیدار دل آزاری بود           

                بی گمان برده ای از یاد آن عهد

که مرا باتو سروکاری بود                  

             دیدمت وای چه دیداری بود !!!!!!!!!

این چه عشقیست که در دل دارم           

            من از این عشق چه حاصل دارم

 می گریزی ز من و در طلبت            

             باز هم کوشش باطل دارم

 باز لبهای عطش کرده ی من             

              لب سوزان تو را می جوید

 می تپد قلبم وبا هر تپشی                  

             قصه ی عشق تو را می جوید

 بخت اگر از تو جدایم کرده                

             می گشایم گره از بخت چه باک

ترسم این عشق.سرانجام مرا           

             بکشد تا به سراپرده ی خاک

خلوت خالی و خاموش مرا          

             توپر از خاطره کردی ای مرد

شعر من شعله ی احساس من است     

            تو مرا شاعره کردی ای مرد

به زمین می زنی و می شکنی       

           عاقبت شیشه ی امیدی را

سخت مغروری و می سازی سرد         

           در دلی آتش جاویدی را  

 

   

          

  

 

 

 

 

ای دل با من چه می کنی؟؟؟

آرام باش

ما تا همیشه مال همیم                همیشه عاشق و یار همیم

آرام باش عشق من       توتا ابد در قلبمی.......توهمه ی وجودمی

بیادر آغوشم

جایی که همیشه آرزویش را داشتی

جایی که برایت سرچشمه ی آرامش است.آغوشم را برایت باز کرده ام

تشنه ام برای بوسیدن لبهایت.بگذار لبهایت را برروی لبانم.حرفی نمی زنم تا سکوت باشد بین

من و تو و قلب مهربانت...

خیره به چشمان تو پلک نمی زنم.تا لحظه ای از دست ندهم..تصویر نگاه زیبای تو را...دستم

درون دستهایت یک لحظه رها نمی شود

تا نرود حتی یک ذره ای از گرمای دستان لطیف و امنت

محکم  فشرده ام تورا درآغوشم...آرزو می کنم لحظه ی مرگم همین جا باشد

همین آغوش مهربانت..

چه گرمایی دارد تنت عشقم!!!

رها نمی کنم تورا.تا همیشه با منی در کنار قلب من.قلب تو می تپد و قلب من با تپش های قلبت

شاد است.....هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است

آرامم.........می دانم اینک کجا هستم.همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم.همانجایی که

انتظارش را می کشیدم...و هر زمان خوابش را می دیدم

آن خواب برایم یک رویای شیرین بود...

و در آغوش عشق..... بی ی ی ی خیال همه چیز

نه می دانم زمان چگونه می گذرد؟ونه می دانم در چه حالی ام؟تنها می دانم حالم از این بهتر نمی شود

دنیای من از این عاشقانه تر نمی شود...

گرمای هوس نیست....این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت عشق است که اینک من و تو را به 

این حال و روز انداخته است...

عشق است که اینک ما را به عالمی  دیگر برده....

عشق است که من و تو را  نمی تواند از هم جدا کند هیچ گاه 

خیلی آرامم

از اینکه در آغوشمی خوشحالم 

 

 

تــــــــو را

با تپش هــــــای قلبــــمـ سرودمـ ...

به این واژه هـــــــا

احتیاجـــی ندیدم ... !!
 
 

 

 

 

 

 

 

تقدیم به بهترین عشق دنیا  

 

 

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت9:54 AMتوسط پلاریس | |